گمشده
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

ساقي به دست باش كه غم در كمين ماست
مطرب نگاه دار ، همين ره كه مي زني
مي ده كه سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو ازين پير منحني
 
گاهي وقتااا ، وقتي خودتو گم ميكني ديگه هيچ چبز خوشحالت نميكنه
يه جوريييييي ميشي!
خوشحالي و خنديدن بقيه واست بي معني ميشه ديگه نميتوني بفهمي اين چيزايي كه واسه تو هيچ جذابيتي نداره واسه چي براي اونا انقد لذت بخشه...؟؟
ولي مشكل اونا نيستن مشكل تويي ، مشكل اينه كه از درون داري خالي ميشي داري ميري به سمت پوچي...
احساس بديه خيلي بد اگه همينطور پيش بره خوردت ميكنه اينجور موقع ها همه زندگيت حول فكر كردن به شكست يا اتفاق بدي كه واست افتاده ميچرخه  شايد واسه همينه كه براي بعضيا هيچ راهي نمي مونه به جز خودكشي!
اما هميشه كه نبايد از چيزائي خوشحال شد كه بقيه ي مردمو خوشحال ميكنه ، چرا نميريم دنبال اينكه چه چيزي مارو خوشحال ميكنه ، چه چيزي واقعا باعث ميشه حتي واسه چند لحظه ي كوتاه  ذوق كنيم و از درون بخنديم
حتما يه چيزايي پيدا ميكنيم واسه شاد شدن ولي گاهي انقد ازشون فاصله گرفتيم كه پيدا كردنشون تو گوشه كناراي وجودمون كار سختي ميشه ولي اين سختي به زنده كردن اميد از دست رفتمون مي ارزه .




:: بازدید از این مطلب : 724
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 20 خرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: