اینجا چراغی روشن نیست!
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

از دست غيبت تو شكايت نمي كنم
تا نيست غيبتي نبود لذت حضور
گرديگران به عيش و طرب خرم اند وشاد
ما را غم نگار بود مايه ي سرور
 
 
چرا اين چراغه روشن نمي شه؟! خسته شدم ديگه!
كدووووم چراغ؟
همين ديگه ، هميني كه ميخوام تو قلبم روشنش كنم!
نميشه،فكر كنم سوخته!
انگار اينجا هميشه بايد تاريك بمونه مثل خونه ي ارواح...
چند روزه دارم با قلبم كلنجار ميرم ، ميگه آخه قلب جونم نميشه يه كم نو نوار كني ؟ بابا من دلم ميخواد يه كم ترو تميزت كنم ، يه دستي بكشم به سر و روت ، خوشگلت كنم!
 اصلا انگار نه انگار كه دارم باهاش حرف ميزنم چراغشم كه خاموشه!
حيف كه اگه نباشه منم نيستم وگرنه ميزدم درب و داغونش ميكردم!
نمي دونم چش شده ، گرفته ست ، تو خودشه ،  انگار يه چيزي گم كرده  يه چيزييييييييييي...
كم كم دارم نگرانش ميشم خدا كنه از اداره ي برق زودتر برسن برقاي اينجارو چك كنن!
ببينم كسي اينجا كبريت نداره لااقل يه ذره روشن شه مي ترسم به خدااااااااااا!
 





:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 9 تير 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: