نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

ساقي به دست باش كه غم در كمين ماست
مطرب نگاه دار ، همين ره كه مي زني
مي ده كه سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو ازين پير منحني
 
گاهي وقتااا ، وقتي خودتو گم ميكني ديگه هيچ چبز خوشحالت نميكنه
يه جوريييييي ميشي!
خوشحالي و خنديدن بقيه واست بي معني ميشه ديگه نميتوني بفهمي اين چيزايي كه واسه تو هيچ جذابيتي نداره واسه چي براي اونا انقد لذت بخشه...؟؟
ولي مشكل اونا نيستن مشكل تويي ، مشكل اينه كه از درون داري خالي ميشي داري ميري به سمت پوچي...
احساس بديه خيلي بد اگه همينطور پيش بره خوردت ميكنه اينجور موقع ها همه زندگيت حول فكر كردن به شكست يا اتفاق بدي كه واست افتاده ميچرخه  شايد واسه همينه كه براي بعضيا هيچ راهي نمي مونه به جز خودكشي!
اما هميشه كه نبايد از چيزائي خوشحال شد كه بقيه ي مردمو خوشحال ميكنه ، چرا نميريم دنبال اينكه چه چيزي مارو خوشحال ميكنه ، چه چيزي واقعا باعث ميشه حتي واسه چند لحظه ي كوتاه  ذوق كنيم و از درون بخنديم
حتما يه چيزايي پيدا ميكنيم واسه شاد شدن ولي گاهي انقد ازشون فاصله گرفتيم كه پيدا كردنشون تو گوشه كناراي وجودمون كار سختي ميشه ولي اين سختي به زنده كردن اميد از دست رفتمون مي ارزه .


:: بازدید از این مطلب : 646
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : 20 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

روزنامه ها تیتر آمدنت را چاپ خواهند کرد

و

شهر

مثل عید

مثل روزهایی که برف می آمد

تعطیل خواهد شد

دیوانه نیستم

در شهری که تنها یک شهروند دارد

همه ی این ها که شدنی ست هیچ

از این ها هم بیشتر دیوانه ات می شوم



:: بازدید از این مطلب : 890
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 20 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

رقیب من!

تو می دانی

آن نازنین یارت

-عشق نا فرجام من-

هر نیمه شب در خواب من پرسه می زند؟!

که هر شب سر همان قرار همیشگی

می آید و من از ترس خیانت از خواب می پرم؟!



:: بازدید از این مطلب : 812
|
امتیاز مطلب : 75
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 20 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

نمي ترسي از آه آتشينم
تو داني خرقه ي پشمينه داري
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآني كه اندر سينه داري
 
 
ما خيلي بيشتر از اون چيزي كه فكر ميكنيم خودمونو دوست داريم!
به كسائي كه دوست داريم محبت ميكنيم صرفا نه به خاطر اينكه نشون بديم چقدر واسمون مهمن بيشتر به خاطر اينكه اين محبت كردن احساس بزرگ بودن و قوي بودن به ما ميده
به كسائي كه عاشقشونيم عشقو هديه ميديم نه فقط به خاطر اينكه عاشقشون هستيم واسه اينكه ميخوايم كسي رو داشته باشيم كه هميشه مشتاق عشق ورزيدن ما باشه
سعي ميكنيم به بچه هامون بهترين چيزا رو بديم چون شايد تو دوران كودكي از داشتن همون چيزا محروم بوديم و خلا شونو حس ميكرديم
گذشت ميكنيم چون ميخوايم نشون بديم انقدر قوي و بااراده هستيم كه هيچ چيز نمي تونه ناراحتمون كنه
سعي ميكنيم واسه كسايي كه ازمون كمك ميخوان بهترين تكيه گاه باشيم چون اين كار بيشتر از اينكه باعث رضايت خاطر اونا بشه يه احساس امنيت فوق العاده به خودمون ميده
و...
اينا هچ كدوم بد نيست خيلي هم عاليه ولي نكته ي جالبش اينه كه شايد در ظاهر اينطور به نظر نرسه ولي ما تحت هر شرايطي خودمونو ميزاريم تو صف اولويت!


:: بازدید از این مطلب : 806
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 20 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضاي آسمان است اين و ديگر گون نخواهد شد
 
 
چقدر به سرنوشت معتقديم؟
چقدر تلاش ميكنيم سرنوشتمونو خودمون رقم بزنيم؟
اصلا مي تونيم تو رقم زدن سرنوشتمون نقشي داشته باشيم ؟
به نظرم سرنوشتي كه خود آدم نتونه تو نوشته شدنش نقشي نداشته باشه خيلي بي معنيه!ولي خب چرا بعضيا ميگن سرنوشتت اينطوري بوده يا شايد سرنوشتت بايد اينطوري رقم ميخورده...؟؟اين بيشتر شبيه توجيه كردنه ، يه جور كلاه گذاشتن سر خودمون به خاطر اينكه شايد بهترين تصميم وانتخابو نداشتيم.
گاهي وقتا يه تلنگر باعث ميشه آدما سعي كنن سرنوشتشونو از سر بنويسن ، يه نشونه ،يه چراغ ، ولي حيف كه هميشه خيلي زود دير ميشه!
درسته كه خدا از سرنوشت همه با خبره ولي اون خودش گفته اين ما آدمائيم كه راهمونو انتخاب ميكنيم يعني سرنوشتمونو ميبريم به اون نقطه اي كه دلمون ميخواد
البته يه استثناهايي هم هست بعضی چيزا از اختيار آدمي خارجه ولي ميشه اينو گفت شايد 70 درصد سرنوشتمونو خودمون رقم ميزنيم
خووووووووب يا بد ، همه چي بر ميگرده به خودمون...


:: بازدید از این مطلب : 676
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 20 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

Interviewwith god
گفتگو با خدا
 
I dreamedI had an Interview with god
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم .
So youwould like to Interview me? "God asked."
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟
If youhave the time "I said"
گفتم : اگر وقت داشته باشید .
Godsmiled
خدا لبخند زد
My timeis eternity
وقت من ابدی است .
Whatquestions do you have in mind for me?
چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟
Whatsurprises you most about humankind?
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟
Goanswered ….
خدا پاسخ داد ...
That theyget bored with childhood.
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند .
They rushto grow up and then long to be children again.
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .
That theylose their health to make money
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند.
And thenlose their money to restore their health.
و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند .
Bythinking anxiously about the future. That
این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند .
Theyforget the present.
زمان حال فراموش شان می شود .
Such thatthey live in neither the present nor the future.
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال .
That theylive as if they will never die.
این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد .
And dieas if they had never lived.
و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند .
God'shand took mine and we were silent for a while.
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم .
And thenI asked
بعد پرسیدم ...
As thecreator of people what are some of life's lessons you want them tolearn?
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟
Godreplied with a smile.
خدا دوباره با لبخند پاسخ داد .
To learnthey cannot make anyone love them.
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد .
What theycan do is let themselves be loved.
اما می توان محبوب دیگران شد .
learnthat it is not good to compare themselves to others.
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند .
To learnthat a rich person is not one who has the most.
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد .
But isone who needs the least.
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد
To learnthat it takes only a few seconds to open profound wounds in persons welove.
یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم .
And ittakes many years to heal them.
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد .
To learnto forgive by practicing forgiveness.
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن .
To learnthat there are persons who love them dearly.
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .
Butsimply do not know how to express or show their feelings.
اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند .
To learnthat two people can look at the same thing and see it differently.
یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند .
To learnthat it is not always enough that they are forgiven by others.
یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .
They mustforgive themselves.
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند .
And tolearn that I am here.
و یاد بگیرن که من اینجا هستم .
Always
همیشه
اثری از ریتا استریکلند
 

 



:: بازدید از این مطلب : 683
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 19 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

عاشق و رند نظربازم ومي گويم فاش
تا بداني كه به چندين هنر آراسته ام
شرمم از خرقه ي آلوده ي خود مي آيد
كه بر او پاره به صد شعبده پيراسته ام
 
 
هركس كار نيكي به جا آورد ، ده برابر آن پاداش دارد ، و هركس كار بدي انجام دهد ، جز به مانند آن ، كيفر نخواهد ديد ، وستمي بر آنها نخواهد شد.
آيه 160 سوره انعام
 
وقتي خدا انقد بهمون لطف داره و به هر طريقي خواسته به ما بگه بريم به سمتش نه به خاطر اينكه اون بهمون نياز داره ، فقط به خاطر اينكه ما بتونيم به كمال و جاودانگي برسيم اونوقت ما چقد به صداي وجدانمون گوش ميديم؟؟
اگه يه كم به آيه اي كه اون بالا نوشته شده خوب فكر كنيم عظمتو بزرگي و مهربونيه خدا رو درك ميكنيم اينكه اون چقد هوامونو داره و ما چقد ازش فاصله ميگيريم...
وقتي وجدانمون داره بهمون نهيب ميزنه خودمونو ميزنيم به كر بودن و فقط اون چيزائي رو ميشنويم كه دوست داريم ، هرچند به صلاحمون نباشه ولي ما آدما هميشه فكر ميكنيم خيلي چيزا رو ميدونيم اما در واقع هيچي نمي دونيم!
اين ما آدماييم كه تصميم ميگيريم چيكار كنيم اينكه بفهميم 10 با ارزشتره يا 1!


:: بازدید از این مطلب : 776
|
امتیاز مطلب : 78
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 19 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

(قابل توجه زوجها)
  
همسفر!
در این راه طولانی که ما بی‌خبریم
و چون باد می‌گذرد
بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند
خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم
یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.
هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.
و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است 
 

عزیز من!
دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.
عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .
من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
 
عزیز من!

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .
بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .
اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .
سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است.
بیا بحث کنیم.
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.
بیا کلنجار برویم .
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.
بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.
من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.
بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم .
عزیز من! بیا متفاوت باشیم.



 



:: بازدید از این مطلب : 743
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 19 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

زين آتش نهفته كه در سينه من است
خورشيد شعله اي ست كه در آسمان گرفت
 
 
به قول استاد شريعتي:
حرفهايي هست براي نگفتن ، حرفهايي كه هيچوقت سر به ابتذال گفتن فرو نمي آورند و ارزش هركس به حرفهائيست كه براي نگفتن دارد...
واقعا همينطوره هميشه يه چيزائي هست كه نميشه گفتشون يه چيزائي كه واسه گفتنشون هيچ وا‍‍‍ژه اي پيدا نميكني!
شايد همين چيزاست كه باعث ميشه آدما پر رمز و راز باشن ، بعضيا از اين حرفا زياد تو سينه شون دارن و بعضيا كم هيچ كس نيست كه بدون رمز وراز نباشه شايد همين پيچيدگيا آدما رو متمايز ميكنه
كافيه فقط چند لحظه ذهنمونو از اطرافمون ، از مشغله هايي كه داريم ، از چيزايي كه هر روز صبح تا شب باهاشون درگيريم ،خالي كنيم اون وقت به علامت سوالائي ميرسيم كه گرفتاريهاي روزمرمون در برابرشون اونقدرا هم ارزش ندارن ، سوالايي كه پيدا كردن جواب واسشون كار راحتي نيست اما همين علامت سوالا اگه ، اگه ، اگه به جواب برسن ميشن همون حرفهاي بكر و نابي كه واسه هميشه ناگفته ميمونن...


:: بازدید از این مطلب : 694
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 19 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

دانايي را پرسيدند: چه وقت براي ازدواج پايدار مناسب است؟
دانا گفت: زماني که شخص توانا شود!
پرسيدند: توانا از لحاظ مالي؟
جواب داد: ني!
گفتند: توانا از لحاظ جسمي؟
گفت: ني!
پرسيدند: توانا از لحاظ فکري؟!
جواب داد: ني!
پرسيدند: خود بگو که ما را در اين امر ديگر چيزي نيست!
دانا گفت: زماني يک شخص مي تواند ازدواج پايدار نمايد که اگر تا ديروز ناني را به تنهايي مي خورد امروز بتواند آن را با ديگري نصف نمايد بدون آنکه اندکي از اين مسئله ناراحت گردد!


:: بازدید از این مطلب : 757
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 19 خرداد 1389 | نظرات ()